اسرا و صدرااسرا و صدرا، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دوقلوهای من

دست نوشته های یک مادر برا دوقلوهای زیباش

دردو دل ❣

عزیزای من اسرای من 🧍‍♀️؛ صدرای من🧍‍♂️ امروز خاستم ی درد و دلی براتون بنویسم آدما تو زندگی همیشه شااد نیستن گاهی غمگین ان ب دلایلی و من امروز خیلی غمگین ام نوشتن این مطلب اصلا برام آسون نیس ایشالا زود حالم خوب بشه قلباااااااا آرزوی من اینه که امیدوارم هیچ وق تو زندگیتون غم نداشته باشین همیشه لبتون خندون باشه و اون صورت ماه اتون هیچ وق روی غم رو نبینه تاالان تو این وبلاگ از لحظات خوش اتون نوشتم ولی اینبار میخام براخودم بنویسم ی درد و دل باشما شاید این صفحه تنها چیزی باشه که بتونم دلمو براش خالی کنم . اسرای من صدرای من  شاید گاهی اذیتتون کردم .سرتون داد زدم ..شاید ی سیلی ب صورتتون زدم مث دیشب که ب صورتت زدم اسرا...
31 ارديبهشت 1401

همین جوری 🙃

جمعه دلگیر تاریخ ۱۴۰۱/۲/۹ جمعه هاا همیشه برام دلگیر بودن نمیدونم چراا ازوقتی که صب بلن میشم تا شب هیچ وق دلم وا نمیشه این جمعه استثناا مرند نرفتیم دوقلوهاا تا خود ظهر خابیدن ی حسنی که خونه موندن براشون داره همینه که نصف روزو خوب با آرامش میخابن وقتی بلن شدن صبونه اشون خوردن و شروع کردن ب تمرین درساشون اسرا کلا دختر آرومی هس و تقریباا مسیولیت کاراشو داره ب عهده میگیره نگم براتون امان ازصدرا تا ی ورق از درساشو بخونه منو ناراحت میکنه ب زور یکی دوتا از درساشو مرور کرد بارون ام شکر خدا حوصله ی قط شدن نداش منم مجبور بودم برا خرید ی سری وسایل برم بیرون ولی هوای دلگیر جمعه واقعاا کلافه کننده بود بالاخره ...
10 ارديبهشت 1401

ماا اومدیم

این دوتا عکس واقعاا برام جالبن🤩 گفتم براشروع بد نیس این دوتا رو ب اشتراک بزارم دوقلوها سر میز صبحونه تاریخ عکس مربوط ب تابستون یا پاییز سال ۱۴۰۰ هس درکل دقیق نمیدونم ...
5 ارديبهشت 1401

شروع دوباره وبلاگ نویسی بعداز ۶ سال

عنوان ؛ شروع دوباره تاریخ 1401/2/5 روز دوشنبه وو من بعد از نزدیک ۶ سال برگشتم 🙂 دوقلوها الان ۱۴ سال و تقریبا ۸ ماه اشون شده و براخودشون ی پااا خانم و آقایی شدن و دارن دوره ی متوسطه ی اول رو تموم میکنن یعنی کلاس نهم هستن اینروزا منم استرس درس و امتحان اینارو دارم طبق معمول همیشه آخه میخان انتخاب رشته کنن منم دل تو دل ام نیس .تمام سعی امو میکنم که بتونم باهاشون همراهی کنم بلکه بتونن ی مسیر درست رو تو زمینه ی تحصیلی انتخاب کنن الان ساعت ۱۰ و ۳ دقیقه اس اسرا تو اتاق داره درس میخونه و صدرام رفته پارکینگ داره دوچرخه سواری میکنه و بیخیال هرچی درس و مدرسه اس امان از من که اینقدر دارم حرص میکشم .. ...
5 ارديبهشت 1401

بازگشایی مدارس و دوقلوها ب کلاس سوم میروند

zz   فصل مهر ، فصل رويش جوانه های اميد، فصل خواندن و نوشتن، از راه رسيد، فصل مهر ، فصل آشنايی با خدا، فصل خوشه چينی ستاره ها، فصل همكلاسيهای ديروز و هم نيمكتی های امروز، از راه رسيد. امروز زنگ آگاهی به صدا در می آيد و پرچم دانش برافراشته می شود، درب گلستان معرفت گشوده می شود و صدای جنب و جوش و شور و هياهوی بچه ها، فضای مدرسه را پر می كند. ياسمن ها از قصّه های ديروز می گويند و معلمين درس امروز می دهند و كبوتران وجود را به پرواز در می آورند، تا به دانش آموزان درس خوب زيستن را بياموزند. و سخنی با تو دارم اي معلم، آن گاه كه بر گوهر وجود، آيه ی مهر مي نشانی ... نور در گلدان انديشه ام می نگاری ... جوهر وجود را با آيات الهی ...
31 فروردين 1395

مهمانی افطار امسال و جشن تولد زود هنگام اسرا و صدرا

وحالا اینم عکسهایی از تولد خوشگلای مامان اسرا و صدرا که وارد 9 سالگی شدند روزی که شما آمدید شعر نابی بودی آفتاب و بهار با شما  آمدند روزی که شما  آمدید طوفان شد و پیکانی آتشین در نقطه ای از جهان فرود آمد … و من با شما باور کردم که می شود هم پای رنگین کمانی در باران قدم زد ! تولدتان مبارک …  دوقلوهای زیبای من      ​     ...
23 شهريور 1394