اسرا و صدرااسرا و صدرا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

دوقلوهای من

دست نوشته های یک مادر برا دوقلوهای زیباش

داستان های کودکانه

بوی ماه مهر عطر ماه مدرسه ================= بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست. در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر چند تا مى‌خواهید بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست ... ============ معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد.  براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن ‌تر شود گفت: بچه‌ها!  اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى&z...
11 تير 1393

بدون عنوان

فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ اما آن کسی که بخشش کند و با تقوا باشد... از این جا، خدا میخواد راجع به آدمای خوب و با تقوا حرف بزنه... کسی که تا جایی که می تونه، به آدمای دیگه می بخشه.. مثلا اگه یه بچه ای رو می بینه که لباس نداره، اگه بتونه، براش یه لباس می بره.. یا نه.. اصلا نمیتونه به کسی با پول و لباس کمک کنه. می بینه دوستش تو مدرسه درسش ضعیفه، و بهش کمک می کنه.. اما آدم با تقوا کیه؟ کسی که از خودش مراقبت می کنه.. مثلا اگه شما سرما بخورین، خودتون مراقبین که دوستاتون سرما نخورن، یا اینکه اونا باید مراقب خودشون باشن که مریض نشن؟ خب معلومه.. اونا باید مواظب خودشون...
11 تير 1393

بدون عنوان

  تنهایی... آروم آروم به نبودنت عادت میکنم... چون هیچوقت داشتنت رو تجربه نکردم.... دیگه به داشتن چشمهای پر از حسرتم عادت کردم ... سهم منم همینه تنهایی تنهایی تنهایی انقدر این بغض گلومو سنگین کرده که حتی... نمیتونم حرفامو اینجا بنویسم. دیگه بی هوا خندیدن رو یاد گرفتم دیگه تنهایی رو خیلی وقته یاد گرفتم ....... تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفتم ... یاد گرفتم چگونه با تو باشم بی انکه تو باشی ... یاد گرفتم نفس بکشم... بی تو...و بیاد تو یاد گرفتم چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن... و جای خالی ات را با خاطراتت پر کنم....   خوش به حا...
11 تير 1393