دو قلوها به مدرسه میروند
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر ، ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه
از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها
اشتیاقی در نگاه مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنید
از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید
سرخ ، بر تخته سیاه مدرسه
سلامی گرم و صمیمی به دو قلوهای عزیزم اسرا و صدرا
امروز مورخ 1393/7/1 روز سه شنبه میباشد صبح ساعت 7/15 با صدای زنگ گوشی موبایلم اسرا و صدرای عزیزم از خواب بیدار شدند اسرا گفت مامان بلند شو و مارو حاضر کن مگه نگفته بودی صبح باید زود بلند بشیم با صدای اسرا منم از خواب بلند شدم بچه ها یکی بس از دیگری به دستشویی رفتند و بعد از شستشوی دست و صورتتان به اتاق امدند و من یکی یکی دوقلوهایم را حاضر کردم و لباسهای فرم مدرسه اشان را بوشاندم بعد از حاضر شدن صدرا گفت مامان دلم میخواد برام تخم مرغ ببزی بنابراین برایشان تخم مرغ نیمرو کردم و برایشان چایی ریختم بچه ها همزمان با حرف زدن با هم صبحانه اشان را هم صرف کردن و منم تغذیه ی روزانه اشان را داخل کیفشان قرار دادم. و اماده ی رفتن به مدرسه شدیم . من کتاب قران را اوردم اول اسرا و بعدشم صدرا با گفتن بسم الله از زیر قران رد کردم و بعد از گرفتن چند تا عکس یادگاری به سوی مدرسه روانه شدیم اره عزیزانم شما امسال با در کلاس دوم ابتدایی گذاشتید .. امیدوارم طبق سال قبل باز هم موفق و بیروز باشید دوستدار شما مامان لیلا